«خون دلی که لعل شد» نام کتابی از حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی از دورانیست که ایشان تحت بازداشت حکومت پهلوی بودهاند و خاطراتی جالب و تلخ را از زندگی ایشان در زندان و تبعید بازگو میکند. این کتاب توسط دکتر محمدعلی آذرنشیب گردآوری شده و به کوشش دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای به چاپ رسیده است. نسخهی اصلی این کتاب توسط سید حسن نصرالله نوشته شده است و در این نسخه، با ترجمهی محمدحسین باتمان غلیج منتشر شده است. در این کتاب ما با ۱۵ فصل اصلی همراه میشویم که از ابتدای شروع فعالیتهای مردمی و سیاسی ایشان در راستای به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی آغاز میشود و با شرح سختیها و مشقتهای فراوانی که در این راه وجود دارد، به روزهای پیروزی انقلاب میرسد. هرچند ناشر در مقدمهی کتاب اشاره میکند که این نوشتهها در حقیقت نقل به مضمون از خاطرات رهبر انقلاب است، اما تمام اتفاقات جزو مهمترین رویدادهای زندگی ایشان پیش از وقوع انقلاب اسلامیست. در این مطلب ما قصد داریم خلاصهای از این کتاب را ارائه کنیم.
سالهای ابتدایی حوزه
در بخش اول این کتاب از روزهایی میخوانیم که سید علی خامنهای تازه شروع به تحصیل در حوزه علمیه کرده بودند و درکنار مطالعهی درسها، به فعالیت در اجتماع و حضور در بین مردم نیز میپرداختند. در این بخش ایشان از شرایط زندگی ساده در دهههای پیش از انقلاب میگویند و اینکه ایشان چگونه همیشه در برخورد با افراد، تلاش میکردند تا به درکی مشترک از اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران برسند. در همین دوره است که در این خاطرات میبینیم که پیشزمینههای فکری و ایدئولوژیک برای طرح ایدههای انقلاب در ذهن ایشان در جریان است.
آموزههای پدر
بخش دوم نیز دربارهی زندگی و تحصیلات ابتدایی رهبر انقلاب است که این دورهها پای درس اساتید حوزه و یا عموماً در نزد پدر خود ایشان انجام میشده است. در این بخش آیتالله خامنهای به این موضوع اشاره میکنند که شکلگیری پایهها و اصول تفکر اسلامی و انقلابی در ذهن ایشان، به چه شکل و تا چه اندازه تحت تأثیر آموزشهای پدر ایشان بوده است. یکی از قسمتهای مهم این اثرپذیری، تمایل و علایق به مطالعه و یادگیری هرچهبیشتر بود که یکی از مثالهای آن را در نقل قول زیر میخوانیم:
از شش سال تحصیل در حوزهی مشهد خاطرات بسیاری دارم که یک مورد آن را ذکر میکنم و آن عبارت بود از شیفتگی شدید من به مطالعهی کتابهای داستان و رمانهای مشهور جهانی و ایرانی. شاید من همهی داستانهای «میشل زواگو» را که داتاست، خواندهام. داستانهای «الکساندر دوما»ی پدر و پسر را هم خواندهام. همچنین تمامی یا بیشتر داستانهای ایرانی را نیز خواندم. خواندن این داستانها و رمانها تأثیر محسوسی در ذهن و شیوهی نگارش انسان دارد.
علوم دینی و ادبیات
در بخش سوم کتاب خون دلی که لعل شد رهبر به عراق برمیگردند و خاطراتی از کودکی خود را زنده میکنند. ایشان از ابتدا به طور کامل به زبان عربی تسلط داشتهاند و این مسئله علاوهبر توانایی در ارتباط گرفتن با مردم کوچه و بازار، در مطالعهی درست متون دینی و قرآن مؤثر بوده است. ایشان در دههی ۱۳۳۰ علاقهی بسیاری به ترجمه نیز داشتند و برای ترجمهی عربی به فارسی، به عنوان مثال آثار جبران خلیل جبران را انتخاب میکردند. در این بخش بیتهایی جذاب را از ادبیات عرب میخوانیم که در جوانی بر روزگار ایشان بسیار تأثیر داشتند؛ در ادامهی این فصل نیز نویسنده به ذکر خاطرات رهبر انقلاب دربارهی نکاتی میپردازد که از دل ادبیات و شعر بیرون میآید و بر زندگی عملی انسان تأثیر مستقیم دارد.
شرارهی نخستین
از این فصل، کتاب خون دلی که لعل شد به حال و هوایی پرشور و انقلابی تبدیل میشود و تمام این تغییرات ناگهانی که در عرض مدت کوتاهی اتفاق میافتد و زندگی همه را دگرگون میکند، از یک اتفاق نشأت میگیرد و آن شهادت نواب صفویست. بعد از اعدام نواب در سال ۱۳۳۴ آیتآلله خامنهای مانند دیگر مردم ایران به بحران روحی و معنوی تازهای وارد میشود؛ بحرانی که همزمان آتش خشم و انتقام را نیز در دل مردم برانگیخته است و باید به نحوی مدیریت شود. در اینجا به نخستین اقدام سیاسی سید علی خامنهای میرسیم؛ و این اقدام چیزی نبود جز پخش اعلامیههایی در محرم همان سال برای بیداری مردم و تشویق برای امر به معروف و نهی از منکر.
گروه ما در انتظار فرصتی بود تا عملاً شور و شوق سرشار خود را نشان دهد. در محرم سال ۱۳۳۴ این فرصت به دست آمد. استاندار خراسان دستور داده بود سینماهای مشهد فقط از اول تا دوازدهم محرم تعطیل شود؛ درحالیکه پیش از آن معمولاً به احترام عاشورا و اربعین، در هر دو ماه محرم و صفر تعطیل میشد. همین کافی بود تا انگیزهی ما برای اقدامی مخالفتآمیز شود. ما با دوستان جمع شدیم، بیانیهای نوشتیم و این تصمیم را محکوم کردیم.
در این بخش رهبر انقلاب از خاطرات خود دربارهی روزهایی میگوید که به موازات دغدغهی سیاسی-اجتماعی، تلاش برای بازسازی نظام ساختاری حوزه نیز فکر ایشان را مشغول کرده بود. نظرات و ایدههای ایشان برای ایجاد و بروز تغییراتی در دل حوزه علمیه که عموماً به شیوهی مدیریتی برمیگردد، و این سِمَت در آن روزها به عهدهی آیتالله بروجردی بود، در همین دوره بود که صورتی عملی به خود گرفت. در ادامهی این بحثها آیتالله خامنهای از دو خط فکری و سیاسی اصلی در ایرانِ آن روزها سخن به میان میآورد:
در اینجا باید باید یکی از مشخصههای مهم نهضت اسلامی ایران را بیان کنم. این مشخصه عبارت است از وجود دو خط در این نهضت، که تعامل میان این دو خط، تشکیلدهندهی روند تکاملی حرکت به سمت اسلام در این کشور بوده: نخست، خط مقابلهی دینی با دستگاه حاکم، که برخاسته از عقیدهی دینی بود. دوم، خط بیدارگری فکری و ارائهی برنامهی اسلامی برای زندگی، با گفتمانی نو. یا به عبارت دیگر؛ خط نوسازی اندیشهی دینی.
سایهی خورشید
انقلاب اسلامی به دستان معمار آن حضرت امام خمینی بنا شد و طبیعتاً در کتاب خاطرات رهبر فرزانه، هر خوانندهای به دنبال حضور امام است و کوچکترین رد پاها را تشخیص میدهد. در بخشهای میانی این کتاب میرسیم به قیام امام خمینی در قم، که با فعالیتها و تحرکات متوالی به خروش آمد اما نکته اینجاست که هنوز این فعالیتها سازماندهیشده نبود. در این روزهای پرهیاهو، خاطرات رهبر انقلاب از اما خمینی، مملو از شور و فعالیت و حرکت است. حتی منزل امام پر شده بود از طلاب جوان و مشتاقی که میخواستند زیر سایهی رهبری جهاندیده، به ظلم و بیداد حکومت پهلوی پایان بدهند و اندیشهی دینی و اسلامی نوینی را پایهریزی کنند. به موازات فعالیتهای امام در راستای متحد کردن مردم علیه شاه، طلاب بیشتر و بیشتری به سمت این اجتماع گرایش پیدا کردند و آیتالله خامنهای نیز یکی از آنها بود؛ البته ایشان با قبول مسئولیتهای تشکیلاتی و برنامهریزیهای سازمانی، به پیشبرد اهداف کمک کردند و به دست راست و معتمد امام تبدیل شدند.
وقتی در عنفوان جوانی، ندای امام خمینی (ره) را از همان آغاز نهضت ایشان لبیک گفتم و راه مقاومت در برابر قدرت ستمگر حاکمه را در پیش گرفتم، میدانستم این راه، راهی پر از اشک و خون است؛ لذا از نظر روحی برای همهگونه زجر و شکنجه آمادگی داشتم. وقتی با نخستین تجربهی بازداشت در شهر بیرجند روبهرو شدم، این آمادگی در من آشکارا ظهور یافت. در نتیجهی همین آمادگی، علیرغم زندانها و بازداشتها و تهدیدها و انواع جنگ روانی و شکنجهی بدنی، توانستم به لطف و فضل و توفیق خداوند، راه را ادامه دهم.
صدای فلسطین
مباحث و موضوعاتی که در ۴۰۰ صفحهی کتاب خون دلی که لعل شد آورده و از آنها صحبت شده، بسیار گستردهتر از آن است که بتوانیم با نگاهی گذرا به آنها بپردازیم. ریشههای اجتماعی و ایدئولوژیک انقلاب اسلامی به انقلاب مشروطه و حتی پیش از آن برمیگردد و بدون دقت کافی، تحلیل درستی در دست نخواهیم داشت. اما در این میان میتوانیم از موضوعات مهمی نام ببریم که در شکلگیری و استحکام ساختاری انقلاب اسلامی، نقش کلیدی ایفا کردند؛ و یکی از آنها مسئلهی فلسطین است. فلسطین نزدیک به هشتاد سال است که با ورود نیروهای ارتشی آمریکا به خاک این کشور، تسخیر شده و تابهحال هزاران کشته و مجروح و آواره حاصل این جنگ بوده است. در بخشی از این خاطرات رهبر انقلاب به یکی از دفعاتی اشاره میکنند که توسط ساواک دستگیر شدند. این اتفاق از نظر زمانی مصادف شده بود با سپتامبر سیاه (قتل عام مردمان فلسطین توسط نیروهای غیررسمی دولت اردن) و مسئلهی فلسطین بیش از هر زمان دیگری بالا گرفته بود. در این میان آیتالله خامنهای از حمایتهای بیدریغ همسرشان میگویند که انرژی و توان بینظیری برای ادامه به ایشان میداد و ترس را از وجودشان میزدود. در این بخش رهبر انقلاب اشاره میکنند که فلسطین نقطهی عطف مهمی در جهان اسلام است و باید به عنوان برادران دینی، از آنها حمایت شود.